سلام دوست خوبم :
سينه ام سوخت دلم غم آمد .ديده ام اشک ز ماتم آمد .سبب خون دلم پرسيدم ؟!مادرم گفت محرم آمد ...
-------------------------------------------------------
من همان روز ولادت که ز مادر زادمبود زخمت به جگر نعمت مادر زادمبوده ام هيچ و همه بودم و نبودم از توستآن زماني که نبودم ، به غمت دل دادمبه سر کوي تو اي کعبه آمال دلمباد مي آوردم گر چه دهي بر بادمقصه عشق تو درسي نه که در سينه بوداين حديثي است که دادند از اول يادمسالها بود که در بند تعلق بودماز زماني که اسير تو شدم آزادمخواستم تا که برآرم سر از اين هفت سپهرصورت خويش به خاک قدمت بنهادمنافه ي آهوي صحراي غمت کاري کردکز خطا رستم در ملک ختا افتادمهر چه دارم همه از پاکي مادر دارمرحمت حق به روانش که حسيني زادمپيش از آني که پدر جانب مکتب بردمالف قامت عباس تو شد استادمعيد نوروز من دلشده آن روزي بودکآتش عشق تو آمد به مبارکبادمشعرم از عالم ديوانگي اين را فهميداز زماني که اسير تو شدم آزادم